جدول جو
جدول جو

معنی کر دکتن - جستجوی لغت در جدول جو

کر دکتن
از کوه پایین افتادن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رَ نِ / نَ دَ)
در آب کر تطهیر کردن. شستن متنجسی با آب کر. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
متورم شدن بدن
فرهنگ گویش مازندرانی
جا افتادن، کامل شدن، خوب پخته شدن غذا
فرهنگ گویش مازندرانی
بر وفق مراد بودن
فرهنگ گویش مازندرانی
برخاستن صدای خفیف و کنایه از: اتفاق افتادن
فرهنگ گویش مازندرانی
چف دکتن
فرهنگ گویش مازندرانی
چرخیدن به دور خود گردیدن، جستجو کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
شیوع بیماری جذام، نوعی نفرین
فرهنگ گویش مازندرانی
نزدیک شدن، سرشاخ شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی یا چیزی را به صورت اتفاقی دیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
شایع شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
موضوع با اهمیتی که هنگام گفتگوی معمولی و عادی طرح شود رازی
فرهنگ گویش مازندرانی
هول شدن، از خوشحالی در پوست خود نگنجیدن، از درخت فرو افتادن
فرهنگ گویش مازندرانی
خز دکتن
فرهنگ گویش مازندرانی
نمایان شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
آماسیدن، ورم کردن، از نظر افتادن، با کسی چپ افتادن و بد شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
آتش گرفتن، سرایت آتش از جایی به جایی دیگر
فرهنگ گویش مازندرانی
به پایین افتادن
فرهنگ گویش مازندرانی
از صخره ی بلند افتادن
فرهنگ گویش مازندرانی
نمایان شدن، بیرون آمدن از زیر پوشش
فرهنگ گویش مازندرانی
پیش آمد، اتفاق افتاده افتادن، به وقوع افتادن، به وقوع
فرهنگ گویش مازندرانی
پافشاری کردن، اصرار نمودن
فرهنگ گویش مازندرانی
دشمن شدن، یا کسی در پیچدن
فرهنگ گویش مازندرانی
برخورد کردن، دعوا کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
از کار افتادن، کم شدن میل جنسی، مبارزه بین دو گوسفند نر
فرهنگ گویش مازندرانی
منقرض شدن، از بین رفتن، پایین افتادن، به زیر افتادن، زیر
فرهنگ گویش مازندرانی
پایین آمدن
فرهنگ گویش مازندرانی
رسیدن خربزه و میوه هایی مانند زردآبو و شلیل
فرهنگ گویش مازندرانی
اخم نمودن، آماس نمودن بدن
فرهنگ گویش مازندرانی
فراموش کردن رخدادها و در گذشتن از آن، عقب ماندن
فرهنگ گویش مازندرانی
به پشت افتادن و سقوط ناگهانی از شنیدن خبری هولناک، لاغر
فرهنگ گویش مازندرانی
۲معشوقی که بدون اجازه ی پدر و مادر به همراه عاشق روانه شود.، پس افتادن، لاغر شدن و به تحلیل رفتن، تنگ دست شدن، ظاهر شدن، نمایان شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
بر سر زبان ها افتادن، تنها ماندن
فرهنگ گویش مازندرانی
نظر کسی را جلب کردن
فرهنگ گویش مازندرانی